چند باری بهش میگم: من راضی نیستم برام اون هدیه رو بگیری، واقعا میگما! (منظورم اینه که راضی به زحمتت نیستم خو!!) متوجه منظورم نمیشه و فک میکنه الان دادم ننر بازی در میارم :/ یا ؟ نمیدونم چه برداشتی میکنه که جواب می‌ده هرجور خودت صلاح میدونی؛ ولی خانم فلانی که اینو گرفته بود خیلی خوشحال شده بود. پوکر فیس میشم پشت تلفن، توی سکوت فک میکنم کدوم موجودیه که از هدیه گرفتن بدش بیاد آخه؟ توی سکوتِ من، برای خالی نبودن عریضه، حرفای بی ربطی می‌زنه! مطمئنم می‌کنه منظورم رو اصلا متوجه نشده و نمیدونم چه دردیه که نمیذاره متوجهش هم بکنم :)

می‌گه واسه اینکه کارتت زودتر برسه، آدرس خونه زی‌زی اینا رو بده! می‌گم من به زی‌زی اعتماد ندارم، می‌ره از کارتم سوء استفاده می‌کنه. بعد صدای خندم میپیچه توی تلفن. کاملا جدی جواب میده: نه این حرف رو نزن! من باز دهنم وا میمونه. د آخه تو که میدونی ما دوتا اونقدر با هم راحت هستیم که پشت سرش میتونم مزخرف بگم و بعد سه تایی دور هم تعریفش کنیم و قاه قاه بخندیم.

نمیدونم اینی که هرچی میگم رو یه طور عجیب و غریب برداشت می‌کنه علامت دور بودن دنیاهامونه یا اینکه این عجله و تخت گاز رفتن، واسه دستپاچگیشه:/ بهرحال اصلا چیز جالبی نیست. اگه کسی این اندازه از دنیای من دوره که حرف منو نمیفهمه و براش هم مهم نیست که بذاره توضیح بدم، همون بهتر که دیگه نبینمش.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها