این پست با حس زیبای موسیقی

خاتون عزیزم نوشته شده. همزمان پلی کنید و بذارید موسیقی به پست من، روح بِدَمه :)

امشب ماه گرفت. مثل سال‌هایی که دبیرستانی بودم و هرشب ساعت‌ها محو آسمون شب می‌شدم، رفتم که بین ستاره‌ها دنبالت بگردم.

شهر پر از نور و چراغ‌های اضافه بود. ندیدمت. دلم برات پر کشید. دنیا تنگ تر شد.

میدونی! وقتی دل آدمیزاد قد یه سر سوزن می‌شه، هیچ دو دوتایی، چهارتا نمی‌شه. بیا امشب رو تا صبح زیر طاق آسمون کنار هم بمونیم. مثلا عطرت بپیچه تو موهام، غصه‌ها و دوریا رو لابلای حریر صدات گم کنم. مهربونیات مرهم تموم این سالهاست. حتی از دور حتی .حتی .حتی. میبینی عشقم! گمونم سال‌ها بعد مادربزرگی داستانمون رو واسه نوه‌هاش تعریف کنه. داستان دختر عاشقی که روی همین قالیچه عشق، تا ابد محو یه ستاره‌ی دور بود.

دل آدم که میگیره، بقول خانم جون هزار جور فکر و خیال جورواجور میزنه به سرش. امشب دلشوره‌ی بدی به جونم افتاده بود از اونا که خودت باید میومدی و از بیخ ریشه‌شو میخشدی. که نیومدی و ریشه دووند و شاخه پهن کرد و روی همه قالچه دونفره خوشگلمون سایه انداخت. اونقدر که آسمون و ستاره‌هاش گم شد.

طلوع کن از سمت آسمون من. صورت‌های فلکی قرن‌هاست راه رو چراغون کردن.‌‌ جهان به خواب عمیقی فرو رفته، و من آخرین دختر عاشق روی زمینم.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها