کشیک جان!  ببخشید که اینقدر دیشب بیخودی استرس گرفتم و درمودت حس ناخوشایندی داشتم.  میدونی کلا ما ادما اولین عکس العملمون در مقابل موقعیت های تازه استرس و پس زدنه.  حالا اگر ادم پردل و جراتی باشیم یا اینکه دست روزگار ما رو کشون کشون بیاره به این سمت که به هرشکل از این مرحله عبور کنیم و با اون موقعیت روبرو بشیم, تازه میفهمیم که حسمون چقد بی اساس بوده و در اکثر موارد حس خوبی رو تجربه خواهیم کرد.  مثل من که امروز بعد از گذشت نیم ساعت از کشیکم، تازه کم کم حس کردم چقدر توی ماه گذشته تو رو کم داشتم کشیک جان!  داشتم فراموش میکردم که با تو میشه تا چه سطحی از حس خوب صعود کرد! 

من شبیه کسیم که وقتی عزیزشو بغل میکنه یهو متوجه میشه چقدر دلتنگ بود و چه اندازه دنیاش خالی شده بود قبل از این.  سختی های تو هویت منه و احساس میکنم توی هرلحظه ش مثل تندیسی که به دست پیکرتراشی چیره دست سپرده شده به کمال نزدیک تر می شم.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها